دانلود ترجمه کفایه الاصول (مبحث مفاهیم) pdf
دانلود ترجمه ی کتاب کفایه الاصول آخوند خراسانیpdf
ترجمه و متن اعراب گذاری شده ی کتاب کفایه الاصول( مقصد سوم) تالیف آخوند خراسانی در حجم ۱۲۲ صفحه پی دی اف ( pdf ) به صورت تحت الفظی، روان، جمله به جمله و به زبان فارسی
موضوع این فایل متن اعراب گذاری شده به همراه ترجمه و شرح مختصر مقصد سوم(مفاهیم) از کتاب کفایة الاصول تالیف محمدکاظم خراسانی می باشد.
مخفی نماند کِفایةالاصول کتابی است نوشته آخوند خراسانی (درگذشته ۱۳۲۹ق)، حاوی یک دوره اصول فقه، به زبان عربی. آخوند خراسانی از شاگردان ملاهادی سبزواری، شیخ انصاری و میرزای شیرازی و از مراجع تقلید بوده است.کفایه از زمان تألیف تاکنون، متن درسی در سطح عالی و نیز محور بحث درسهای خارج اصول فقه حوزههای علمیه بوده است. ازاینرو حدود ۲۰۰ شرح، حاشیه و تعلیقه بر آن نوشته شده است. مطالب کتاب را بسیار دقیق و منظم توصیف کردهاند. کاربرد عبارتهای کوتاه برای بیان مفاهیم را هم از ویژگیهای ادبی کفایه دانستهاند.
این کتاب از یک مقدمه، هشت مقصد (بخش) و یک خاتمه (بخش پایانی) تشکیل شده است:
مقدمه: شامل موضوعاتی چون علم، موضوع علم اصول فقه، چگونگی و انواع وضع لغات و معانی، استعمال حقیقی و مجازی، اشتراک و تَرادُف، حقیقت شرعیه، صحیح و اعم و مشتق اصولی.
مقصد اول: اوامر (مباحثی مانند اینکه آیا حقیقت امر مطلق طلب است یا طلب وجوبی؟)
مقصد دوم: نواهی (مباحثی از جمله آیا انجامدادن عملی که در یک عبادت یا عقد شرعی نهی شده، موجب بطلان کل آن عبادت یا معامله میشود؟)
مقصد سوم: مفاهیم (مانند مفهوم شرط، مفهوم وصف، مفهوم غایت، مفهوم استثنا و مفهوم عدد در جمله).
مقصد چهارم: عام و خاص.
مقصد پنجم: مطلق و مقید، مجمل و مبین.
مقصد ششم: امارات معتبر شرعی و عقلی (مانند احکام قطع و ظن، اجماع، خبر واحد، قیاس).
مقصد هفتم: اصول عملیه (برائت، تخییر، احتیاط و استصحاب).
مقصد هشتم: تعارض ادله شرعیه (تعادل و تراجیح).
خاتمه: اجتهاد و تقلید.
(موضوع این فایل مقصد سوم می باشد)
فهرست مطالب فایل |
الْمَقْصَدُ الثَّالِثُ: فِي الْمَفَاهِيمِ
مُقَدِّمَةٌ : تَعْرِيفُ الْمَفْهُومِ
أَنَّهُ مِنْ صِفَاتِ الْمَدْلُولِ أَوِ الدَّلالَةِ ؟
فَصْلٌ: اَلْجُمْلَةُ الشَّرْطِيَّةُ
وجوه دلالت جمله شرطیه بر مفهوم
ادلّه قائلين به ثبوت مفهوم شرط
ثُمَّ إِنَّهُ رُبَّمَا اسْتَدَلَّ المُنكِرُونَ لِلْمَفْهُومِ بِوُجُوهٍ
الأَمْرُ الأَوَّلُ: ضابطُ أَخذِ الْمَفْهُومِ
الأمرِ الثَّاني إِذا تَعَدَّدَ الشَّرطُ
الأَمْرُ الثَّالِثُ: تَداخُلُ الْمُسَبَّباتِ
تذنيبٌ: تَحْرِيرُ مَحَلِّ اَلنِّزَاعِ
دُخُولُ الْغَايَةِ فِي المُغَيَّا وَ عدَمِهِ؟!
فَصْلٌ: فِي مفهومِ اَلاِسْتِثْنَاءِ
حكم مستثنى، منطوقى هست يا مفهومى؟
دَلَالَةُ كُلٍّ مِنْ «إِنَّمَا وَ بَل» عَلى الْحَصرِ
إِفادَةُ المُسنَدِ إِلَيهِ المُعَرَّفِ بِاللاَّمِ لِلْحَصْرِ
فَصْلٌ: فی مفهومِ القبِ و العددِ
بخشی از فایل به عنوان نمونه |
الْمَقْصَدُ الثَّالِثُ: فِي الْمَفَاهِيمِ
مُقَدِّمَةٌ : تَعْرِيفُ الْمَفْهُومِ
وَ هِيَ أَنَّ الْمَفْهُومَ كَمَا يَظْهَرُ مِن مَوَارِدِ إِطْلاَقِهِ هُوَ عِبَارَةٌ عَنْ حُكْمٍ إِنْشَائِيٍّ أَوْ إِخْبَارِيٍّ تَسْتَتْبِعُهُ خُصوصِيَّةُ اَلْمَعْنَى اَلَّذِي أُرِيدُ مِنَ اَللَّفْظِ بِتلكَ الخصُوصيَّةِ وَ لَوْ بِقَرِينَةِ اَلْحِكْمَةِ وَ كَانَ يَلْزَمُهُ لِذَلِكَ وافَقَهُ فِي اَلْإِيجَابِ وَ السَّلَبِ أَو خَالَفَهُ
به راستی که مفهوم – همانطور كه از موارد اطلاق و استعمال آن ظاهر مىشود- عبارت است از يك حكم انشائى يا اخبارى كه ويژگى و خصوصيّت معناى منطوق – که آن معنا با آن خصوصيّت، از لفظ، اراده شده[۱] – آن حکم را[۲] به دنبال مىآورد. هرچند معنا و خصوصيّت[۳] از طريق مقدّمات حكمت به دست آيد. و اين حكم (مفهوم) لازمه منطوق مىباشد، به خاطر خصوصيّتى است كه از لفظ اراده مىشود. فرقى نمىكند كه اين حكم (مفهوم) با آن معنا (منطوق) در سلب و ايجاب، موافق باشد يا مخالف.
فَمَفْهُومُ إِنْ جَاءَكَ زَيْدٌ فَأَكْرِمْهُ مَثَلاً لَوْ قِيلَ بِهِ قَضيَّةٌ شَرْطِيَّةٌ سَالِبَةٌ بِشَرْطِهَا وَ جَزائِهَا لازِمَةٌ لِلقَضِيَّةِ الشَّرْطِيَّةِ اَلَّتِي تَكُونُ مَعْنَى الْقَضِيَّةِ اَللَّفْظِيَّةِ وَ تَكُونُ لَهَا خُصُوصِيَّةٌ بِ تِلْكَ اَلْخُصُوصِيَّةِ كَانَتْ مستلزمةً لها
بنابراین به عنوان مثال مفهوم «إن جاءك زيد فأكرمه» – اگر قائل به مفهوم شویم – قضیّه ای شرطیّه است که شرط و جزا سالبه هستند[۴] و اين مفهوم ملازم قضيه شرطيه لفظيه مىباشد و برای قضیه لفظیه خصوصیتی است که آن خصوصیت مستلزم قضیه شرطیه [ مفهوم] است.
شرح مختصر تعريف مفهومهمانطور كه از موارد اطلاق و استعمال آن لفظ، ظاهر مىشود، مفهوم، يك «حكم» به عبارت ديگر، قضيّهاى هست كه داراى موضوع و محمول- و گاهى داراى شرط و جزا- مىباشد پس مفهوم، يك معناى مفرد در برابر جمله نيست بلكه قضيّهاى مىباشد كه متضمّن حكم انشائى[۵] يا اخبارى[۶] هست[۷]. سؤال: اساس و منشأ آن قضيّه، چيست؟ جواب: در معناى منطوقى[۸] خصوصيّت و مزيّتى هست كه لازمه آن، وجود و ثبوت اين مفهوم است. سؤال: آن خصوصيّت چيست؟ جواب: كسانى كه مىگويند قضيّه شرطيّه، داراى مفهوم هست، جمله «إن جاءك زيد فاكرمه» را چنين معنا مىكنند: علّت تامّه منحصره وجوب اكرام، مجىء زيد است بنابراين اگر مجىء زيد، علّيّت منحصره براى وجوب اكرام پيدا كرد، بديهى است كه هر شىء كه علّت منحصرهاش منتفى شود آن شىء هم منتفى مىشود پس معنا و مفهوم جمله مذكور، اين است: «عند عدم مجىء زيد لا يجب اكرامه» زيرا مجىء زيد، علّت منحصره وجوب اكرام بود پس در حقيقت، معناى منطوقى بر خصوصيّتى دلالت مىكند كه آن ويژگى مثلا علّيّت منحصره هست و علّيّت منحصره، مستتبع و مستلزم قضيّه مفهوميّه مىباشد. سؤال: آن خصوصيّت از چه طريقى استفاده مىشود و چه چيز برآن دلالت مىكند؟ جواب: پاسخ آن را در مباحث بعدى ضمن توضيح ادلّه قائلين به ثبوت مفهوم بيان مىكنيم كه مثلا آيا «ان» يا «اذا» از طريق «وضع» دلالت بر علّيّت منحصره مىكند يا از طريق سائر قرائن، امّا آنچه فعلا لازم به تذكّر مىباشد اين است كه: اگر «ان» شرطيّه بالوضع يا به وسيله سائر قرائن، دلالت بر علّيّت منحصره نمايد، آن قضيّه مفهوميّه هم ثابت است و الا خير. خلاصه: «مفهوم»، قضيّهاى است كه متضمّن حكم انشائى يا اخبارى مىباشد و آن قضيّه، نتيجه خصوصيّتى هست كه در معناى منطوقى تحقّق دارد مانند خصوصيّت علّيّت منحصره كه در قضاياى شرطيّه بنا بر قول به ثبوت مفهوم، ثابت است. تذكّر: گرچه مصنّف، چنين تصريح نمودهاند: در معنائى كه براى مفهوم بيان كرديم فرقى بين مفهوم موافق و مخالف وجود ندارد امّا درعينحال، بيان ايشان در مفهوم موافق جريان ندارد. توضيح ذلك: از آيه شريفه «فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ» به مفهوم موافقت، حرمت ضرب و شتم استفاده مىشود امّا اشكال ما اين است كه در منطوق آيه، خصوصيّتى وجود ندارد كه برآن معنا دلالت نمايد. مگر اينكه چنين توجيه نمائيم كه آن «خصوصيّت» لزومى ندارد علّيّت منحصره باشد بلكه خصوصيّت تعرّض نسبت به ادنى مرتبه، مستلزم افاده حكم مرتبه متوسّط يا بالاتر است يعنى: كأنّ معناى آيه شريفه، اين است كه: نسبت به والدين «اف»- كه پائينترين مراتب توهين است- نگوئيد بنابراين، بديهى است كه اگر پائينترين مراتب اهانت، ممنوع شد، وضع مرتبه متوسّط و بالاتر، واضح است و الا اگر آن خصوصيّت، عبارت از علّيّت منحصره باشد فقط در مفهوم مخالف جريان دارد امّا در مفهوم موافق، جارى نيست. |
فَصَحَّ أَنْ يُقَالَ إِنَّ الْمَفْهُومَ إِنَّمَا هُوَ حُكْمٌ غَيْرُ مَذْكُورٍ لاَ أَنَّهُ حَكَم لِ غَيْرِ مَذْكُورٍ كَمَا فُسِّرَ بِهِ
بنابراين صحيح است این که گفته شود: مفهوم، حكمى است كه در كلام، ذكر نشده است، نه اينكه حكمى باشد براى موضوعى كه آن موضوع، ذكر نشده است همچنان که العضدی به این معنا تفسیر کرده است
و قَدْ وَقَعَ فِيهِ النَّقْضُ وَ الإبْرَامُ بَيْنَ اَلْأَعْلاَمِ مَعَ أَنَّهُ لا مُوقِعَ لَهُ كَمَا أَشَرْنا إِلَيْهِ فِي غَيْرِ مَقَامٍ لِ أَنَّهُ مِنْ قَبَيلِ شَرْحِ اَلاِسْمِ كَمَا فِي اَلتَّفْسِيرِ اَللُّغَوِيِّ وَ مِنْهُ قَدِ اِنْقَدَحَ حَالُ غَيْرِ هَذَا اَلتَّفْسِيرِ مِمَّا ذُكِرَ فِي اَلْمَقَامِ فَلاَ يَهِمُّنَا التَّصَدِّي لِذَلِكَ
و علماء در مورد تعريف مفهوم، از جهت اطّراد و انعكاس، نقض و ابرامهايى بيان كردهاند، درحالىکه در غیر محل مناسب خود بوده است، – همچنان که در غیر این بحث به آن اشاره کرده ایم –چرا که این تعاریف از قبيل شرح لفظ هستند، چنانكه تفسير لغوى اينگونه است، يعنى لفظى با لفظ ديگر، توضيح داده مىشود. با اين بيان وضعيت ساير تفسيرها در مورد «مفهوم» معلوم مىشود پس طرح اين مطلب مهمّ نيست [۹] .
شرح مختصر مصنّف رحمه اللّه نتيجهگيرى مىكنند كه: «المفهوم انّما هو حكم غير مذكور»[۱۰]. مفهوم، يعنى: آن حكمى كه در لفظ بيان نشده. تعبير مزبور هم در مفهوم موافق، صادق است و هم در مفهوم مخالف. توضيح ذلك: مثلا مفهوم موافق در آيه شريفه فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ، «لا تضربهما» مىباشد يعنى منطوق آيه، حرمت «اف» و مفهوم آن حرمت «ضرب» است ولى حرمت متعلّق به ضرب «حكم آخر لم يقع التّعرض له، لم يقع فى الكلام ذكر له» پس نفس حكم در مفهوم موافق هم «غير مذكور» هست. تعبير مزبور- المفهوم انّما حكم «غير مذكور»- نسبت به مفهوم مخالف، بسيار واضح است مثلا مفهوم قضيّه «إن جاءك زيد فاكرمه»، «ان لم يجئك زيد فلا يجب اكرامه» مىباشد يعنى: حكم در منطوق، وجوب مىباشد كه ذكر شده اما در مفهوم، عدم وجوب است كه مذكور نمىباشد. بعضى ديگر گفتهاند: «المفهوم انّما هو حكم لغير مذكور» يعنى: «موضوع» آن ذكر نشده[۱۱] و لذا تعريفشان در بين اعلام[۱۲]، مورد نقض و ابرام واقع شده لكن ما نسبت به اين تعريف- و سائر تعاريف- اشكال نمىكنيم زيرا نقض و ابرام در صورتى صحيح است كه تعريفكننده در مقام بيان «حد» و «رسم» باشد امّا به نظر ما آن تعاريف، لفظى و از قبيل «سعدانة»، «نبت» هست مثلا وقتى بحثى را بهعنوان «مفهوم» مطرح مىكنند درصدد هستند كه اجمالا بدانند مفهوم چيست ولى در مقام بيان ماهيّت، جنس و فصل آن نيستند لذا اينگونه تعاريف و اشكالات آنها چندان اهمّيّتى ندارد مخصوصا باتوجّه به اينكه در آيه يا روايتى كلمه «مفهوم» موضوع حكمى واقع نشده و اثر شرعى برآن مترتّب نگشته تا اينكه مجبور باشيم، تحقيق و بررسى كنيم، معناى مفهوم چيست. |
أَنَّهُ مِنْ صِفَاتِ الْمَدْلُولِ أَوِ الدَّلالَةِ ؟
مفهوم آيا از صفات مدلول است يا دلالت؟
كَمَا لاَ يَهِمُّنَا بَيَانُ أَنَّهُ مِنْ صِفَاتِ المَدْلُولِ أوِ اَلدَّلاَلَةِ وَ إِنْ كَانَ بِصِفَاتِ الْمَدْلُولِ أَشْبَهُ وَ تَوْصِيفُ الدَّلالَةِ بِهِ أَحْيَاناً كَانَ مِنْ بَابِ التوصيفِ بِحَالِ المِتَعَلَّقِ
و همچنین بیان این که مفهوم، آيا از صفات مدلول است يا دلالت؟! نيز مهمّ نيست، هرچند أشبه آن است كه جزء صفات مدلول باشد. و اگر دلالت هم متّصف به مفهوم مىشود، از باب صفت به حال متعلّق موصوف است[۱۳] .
وَ قَدِ اِنْقَدَحَ مِن ذَلِكَ أَنَّ اَلنِّزَاعَ فِي ثُبُوتِ الْمَفْهُومِ و عَدَمِهِ في الحَقيقَةِ إنَّما يَكونُ فِي أَنَّ القضيَّةَ الشَّرْطِيَّةَ أوِ الوَصفِيَّةَ أوْ غَيرِهِما هَل تَدُلُّ بِالْوَضْعِ أَو بِالْقَرِينَةِ اَلْعَامَّةِ عَلَى تلكَ الخُصوصيَّةِ اَلْمُسْتَتْبَعَةِ لِتِلْكَ القَضيَّةِ اَلْأُخْرَى أَمْ لا؟
محل نزاع در ثبوت مفهوم و عدم آن
از اينكه گفته شد، مفهوم از خصوصيّت معنا پيدا مىشود[۱۴] معلوم مىگردد كه نزاع در ثبوت مفهوم و عدم آن ، در حقيقت، در اين است كه آيا قضيّه شرطيّه يا وصفيّه و … بالوضع يا به كمك مقدّمات حكمت، برآن خصوصيّتى كه مستتبع قضيّه مفهوميّه است، دلالت مىكنند يا نه؟ بهطورى كه اگر دلالت كنند، مفهوم محقّق است، وگرنه مفهوم، محقّق نيست[۱۵].
__________________________________
[۱] . يعنى خصوصيّت هم مثل معنا، جزء مدلول لفظ است و همانطور كه معنا از لفظ فهميده شده، خصوصيّت نيز از لفظ فهميده مىشود
[۲] . یعنی مفهوم
[۳]. انحصار علّيّت
[۴] . یعنی ان لم يجئك زيد فلا تكرمه
[۵] مانند:« إن جاءك زيد فاكرمه».
[۶] مانند:« ان جئتنى فانا اعطيتك دينارا».
[۷] لزومى ندارد كه مفهوم هميشه در ايجاب و سلب با منطوق، مخالف باشد بلكه گاهى مفهوم، مخالف است و گاهى موافق، مانند آيه شريفه\i فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍ\E كه از آن به اولويت استفاده مىشود ضرب و شتم والدين هم حرام است.
[۸] همان معنائى كه مستقيما نفس لفظ برآن دلالت مىكند.
[۹] . تعريف مفهوم به اينكه عبارت است از «حكم براى غير مذكور». طرح اين تعريف، مهمّ نيست، چون همه تعاريف از قبيل شرح الإسم است نه حقيقى.
[۱۰] « غير مذكور» صفت نفس حكم است.
[۱۱] ولى ما« غير مذكور» را وصف نفس« حكم» قرار داده و گفتيم: مفهوم« حكمى» است كه در لفظ ذكر نشده.
[۱۲] حيث اورد عليه بعض الاعلام بان بعض ما عدّ من المنطوق كدلالة الآيتين على اقل الحمل ليس الموضوع فيه مذكورا و بعض ما عدّ من المفهوم كدلالة قوله تعالى:\i« فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ»\E على حرمة ضربهما قد ذكر فيه الموضوع و رده بعض آخر بان الموضوع فى الاول ليس اقل الحمل بل الحمل نفسه و هو مذكور فى احدى الآيتين و الموضوع فى الثانى هو الضرب دون الوالدين و هو غير مذكور و غير ذلك مما هو مذكور فى مسطورات القوم. ر. ك: شرح كفاية الاصول مرحوم حاج شيخ عبد الحسين رشتى ۱/ ۲۶۸٫
[۱۳] . و لذا مقصود از جمله «دلالت، مفهوم مىباشد» اين است كه مدلول اين دلالت، مفهوم است.
. بهطورى كه اگر لفظ و منطوق برآن خصوصيّت، دلالت كند، مفهوم خواهد داشت، وگرنه مفهوم نخواهد داشت [۱۴]
[۱۵] . یعنی نزاع صغروى است نه كبروى
دیدگاه ها